اتوبوس
نوشته شده توسط : مامان نازنین

 

  

چند وقت پیش تو اتوبوس نشسته بودم  وسط راه یه پیرزناومد نشست

صندلیهای روبروی من کنار یه دختر جوونه پیرزنه هی با اخم بهم نگاه میکرد و منم برا احترام بهش

لیخند میزدمولی اخمهاش بیشتر میشد منم بهش توجه نکردم دیدم زوم کرده رو من و چشم

ور نمیداره با دخترِ حرف میزد و منو بهش نشون میداد منم اعصابم خورد شده بود و دلم میخواست بدونم چرا اینجوری نگام میکنه برا رفع کنجکاوی زُل زدم بهش تا لبخونی کنم و فهمیدم یه خانومی ضربه فَنیش کرده حالا چرا نمیدونم؟؟  فکر کنید حرف که میزد هیچی با تمام اعضا ضربه فنی شدنشو به نمایش گذاشته بود و نشون میداد کهچه جوری کتک خورده همه اطرافیانش یه جوری بهم نگاه میکردن انگار واقعا من زدمش

دختر جوونه موقع پیاده شدن یه لبخندی بهم زد و رفت خدا خدا میکردم زود برسم به مقصد و

پیاده بشم تا یه نفس راحت بکشم پیرزنه ول کُن نبود و داشت همینجور حرف میزد و برا بقیه تعریف میکرد دلم میخواست برم وسط اتوبوس وایسم و داد بزنم و بگم که من نبودم

نزدیک ایستگاه منتظر بودم راننده نگهداره که پیرزنه اومد پیشم و پرسید از کودوم کشور اومدی؟؟؟ منم گفتم دوباره پرسید تو قبلا تو فلان منطقه نبودی؟؟؟

گفتم نهههههههههههههههه و پیاده شدم

نکته۱: چون من روسری سرم میکنم و باحجابم و این نماد اس*لام Muslim و فرهنگ کشورمونه دلم

نمیخواد یه سوتفاهم باعث بشه نروژیها و غیر مسلمونها دیدشون نسبت به اس*لام و مسل*مان Koran 2 عوض میشه و همیشه به چشم ترو*ری*ست به اونها نگاه کنن حالا این

پیرزنه فهمید اشتباه گرفته ولی اونهایی که رفتن فکر نمیکنن یه سو تفاهم بوده

خب دیگه اتفاق خاصی نیفتاده و هفته گذشته مثل همیشه صبح تا بعد از ظهر سرکار با بچه ها

  و اینکه پنجشنبه روز آخری بود که فاطمه میرفت مهدِ (Etterstadsletta) و از دوشنبه تو مهدِ 

(Kværnedalen) شروع میکنن و نزدیک خودمه ولی از خونه دور میشه

آهان همسری هفته گذشته مصاحبه داشت برا کار تو یه مهد که اکثرا بچه های مسلمان هستن و  یکی

از مدیرها یه مرد نروژیه که مسل*مون شده و میخواد یه بخش برا بچه های شی*عه باز کنه با مدیریتِ

همسری ولی چند تا  زنهای سوما*لی کار میکنند و همه چی خوب پیش رفته ولی خانومها گفتن ما اجازه نداریم با مردها کار کنیم  البته این اجازه نداریم رو از دید اس*لام گفتن و

فکر کنید با این عقایدِ غلط که از خودشون در میارن و به دین*مون وصله میزنن نروژیها چه جوری به اس*لام نگاه میکنن

حالا تو یه پست مفصل در مورد عقاید این طایفه مینویسم تا بیشتر باهاشون آشنا بشین

 

اینم عکسهای روز عروسی

نمیزاشت ازش عکس بگیرم

قربونت برم

فاطمه و یار همیشگیش سارا

انقد منو حرص داد تا دو سه تا عکس ازش گرفتم

انشالله عروسیه خودت عزیزم

گفتم اینجا بشین عکس بگیرم خانوم نشسته کفشهاشو در آورده

دیروز رفتیم بیرون و با شیرین زبونیهاش باباشو سر کیسه کرد و کلی براش خرید کردیم و شام هم مهمون همسری بودیم

تا اونجایی که برسم جواب کامنتها رو میدم اگه دوست داشتین دوباره بیاین جوابتونو بخونین

 





:: بازدید از این مطلب : 339
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 10 مهر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: